نت ها پشت سر هم ردیف میشوند درحالی که صدای یک آکورد ملایم و غمگین مثل یک نجوای شبانه به گوش میرسد . یک میزان چند بار تکرار میشود ..
محیا حسنلو/ مجله موسیقی ملودی: اما با اینکه نت ها در هر بار نواختن همان نت هاست با همان هارمونی ، هربار حرف تازه ای دارد برای گفتن ؛ «تو همان جا بودی همان روز که چهره ی روشنت همچون خورشید بر من میتابید » .. در تکرار بعدی « چرا امشب دوباره یادت افتادم ؟ یاد آن چهره ی بی مانند ؟ .. آه محبوب ِمن سرنوشت از کدام سو تو را از من گرفت ؟ .. » این حرف ها را دارد در آن آکورد ملایم غمگین میگوید . اما شگفت انگیز است . در عبور از این خاطرات بیم و امید ، شوپن در درون خود ، بعد از یک جنگ بین هر آنچه از آن فرار کرده بود – که امشب بنا به دلایل نامعلومی دوباره به سراغش آمده بودند – به نقطه ای میرسد . با صدایی غمیده و چهره ای آشفته تاریکی را پشت سر میگذارد .. « دیگر چه چیز اهمیت دارد ؟ » .. او تنها به این جمله فکر میکند که ناگهان از نقطه ای – همان نقطه ای که از درون به آن سلوک کرده بود – نوری پخش میشود روی صورت غمیده او . لبخند میزند .. این نور ، نور امید است .. امید ِترس های او .. نوری که از درد به جان آدمی تابیده باشد . نور میتابد و شوپن با لبخندی محو و مسخ شده قطعه را پایان میدهد .
من حس میکنم اگر این قطعه ادامه پیدا میکرد ، بدون شک ، شوپن را میدیدیم درحالی که نور تمام او را احاطه کرده است . او آرام است چون اکنون میداند از زندگی چه میخواهد و این خود ِخوشبختی ست . اما او قطعه را درست در جایی که حکایت دیگری آغاز میشود رها میکند . انگار که به عمد خاموشی را انتخاب میکند . نمیخواهد آن حال ِخوش درونی را برای کسی فاش کند ؛ « نوری که مرا فرا گرفت تنها در قلبم خواهد ماند ، با این نور دنیا را روشن خواهم کرد بدون اینکه درباره ی آن اندک سخنی با کسی بگویم .. »
اگر بخواهم از اول قطعه شروع کنم باید راوی داستان زندگی مردی باشم که در هر میزان ، زندگی اش را به اوج میرساند . برای او هیچ ” متوسطی” وجود ندارد . اگر غمگین است در اوج خود است و اگر خوشحال است آن را با ساده ترین و زیباترین لبخند به نشان شما میدهد . اما آن چیزی که در این مرد هست که زبان آدم را ناتوان میکند در تفسیر و توضیح قطعه هایش ، این است که او گویی بر زمین زندگی نمیکند . سیاره ای که تنها مخصوص خود اوست ، جای گاه قدم های خیال اوست .
برای اینکه منظورم را متوجه شوید یک مثال میزنم . اگر قطعه ی Ave Maria را گوش کنید بدون شک متوجه میشوید که در آن شوبرت چه حال آشفته ای داشته است . او درحالی که از زندگی گریزان شده است ، دارد با آغوش باز به سمت آن میدود . در این قطعه درد هست و یک حس قوی از شکنجه ی یک انسان . نه شکنجه ی فیزیکی . حسی مثل آنکه بدانی معشوقه ات سخت بیمار است و تا یک روز دیگر بیشتر زنده نخواهد ماند . اشک میریزی ، درد میکشی اما برای اینکه لبخند او را ببینی ، حتی برای یک روز ، حاضری هرکاری انجام دهی تا تمام لحظه ها را کنارش باشی .. این همان حس مرگ و رنج در عین دویدن به سمت زندگی ست که شوبرت به زیباترین شکل در این قطعه نمایان میکند . ..
یادمان باشد که این حرف ها چیزی از ارج آن کم نمیکند . شوبرت یک موسیقیدان گرانقدر است که به عنوان یکی از سرشناسان موسیقی قرن رمانتیک از آن یاد میکنیم اما سخن من ، سخن از یک تفاوت است . تفاوتی که شوپن را شوپن میکند و شوبرت را شوبرت ! .. شما در هیچ کدام از قطعه های شوپن ، هیچ وقت یک همچین روایتی – مثل Ave maria – را از او نخواهید شنید . موسیقی او موسیقی حس های زمینی نیست . شاید فکر کنید مبالغه میکنم اما برای دانستن این موضوع لازم است با کلیتی به نام « فردریک شوپن » آشنا باشید .
این نوکتورن شوپن بی نظیر است . بروید به سال ۱۸۳۰ .. زمانی که شوپن جوان بیست ساله ، در اوج شور و شعف خود بود . در این روزهای گرما و دغدغه ، تنها چیزی که کمی مرا آرام میکند نوشتن از موسیقی ست..
توضیح: نوکتورن (گرفته شده از واژه فرانسوی noturnal) قطعهای موسیقی است که بر پایه سنت اروپایی برای نواختن در شب ساخته شده است یا حال و هوای شبانه دارد. نخستین مجموعه نوکتورنها برای پیانو در سال ۱۸۱۳ توسط آهنگساز ایرلندی، جان فیلد منتشر شد. نوکتورن توسط فردریک شوپن به کمال رسید.
فرم نوکتورن عامیانهتر از قطعات تک موومانی است که اغلب برای پیانو سلو نوشته میشد. این فرم در قرن نوزدهم گستردهتر شد. اولین کسی که قطعاتی با عنوان نوکتورن نوشت، جان فیلد آهنگساز ایرلندی بود که پدر نوکتورن رمانتیک خوانده میشود اما با این حال فردریک شوپن مشهورترین آهنگساز در زمینه تصنیف نوکتورن است که ۲۱ نوکتورن برای پیانو نوشته است. از آهنگسازان پس از شوپن که نوکتورنهایی نوشتهاند میتوان به گابریل فوره، الکساندر اسکریابین و اریک ساتی اشاره کرد.