در بازار موسیقی ایران که متاسفانه آشفتگی به یکی از رکنهای اساسی آن مبدل شده است، مشاهده آلبومهایی که در این وانفسا موفق به شنیده شدن می گردند، جان تازهای به بطن این هنر نیمهجان میبخشد.
«حامد طاها» با نخستین تجربه هنری خود در زمینه خوانندگی به نام «نفس»، یکی از معدود کسانیست که توانسته با اثر خود موسیقی مجاز را تازهنفس جلوه دهد. حامد طاها موسیقی را از سال ۷۹ با آموزش ساز گیتار آغاز کرده و تا پیش از این آلبوم به عنوان آهنگساز و ترانهسرا در این وادی مشغول به فعالیت بوده است. تولید آلبوم نفس از سال ۸۷ با ساخت قطعه نیایش به ترانهسرایی داریوش شهریاری و موسیقی بابک مافی به طور رسمی آغاز می گردد. این آلبوم که توسط موسسه فرهنگی ـ هنری آهنگ پارسیان منتشر شده است، از قطعاتی با نامهای «آسمون»، «با تو . . .»، «نفس»، «یه همین امشبو فکر کن. . .»، «فرصت»، «پریزاد»، «پشیمون»، «مرحله»، «اگه برگردی میبینی»، «نازنین»، «ستاره» و «نیایش» تشکیل شده است که داریوش شهریاری، افشین امینی، حامد طاها، سید احمد اسلامی و مریم قویدل ترانههای آنرا سروده و بابک مافی نیز آنها را تنظیم کرده است. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگوی اختصاصی مجله موسیقی ملودی با این عزیز هنرمند است.
- قصد دارم گفتوگو را از اینجا آغاز کنم که در آلبوم شما، حضور سازهایی سنتی از جمله تار، نی و سهتار به چشم میخورد. آیا دلیل خاصی بر این امر وجود داشته است؟
من جزء کسانی هستم که ایرانی میخوانم و آهنگ و تنظیمها نیز بر همین اساس متولد شدند. دوست داشتم این ارتباط را با مردم بیشتر کنم و از سازهایی برای القاء بهتر احساسم کمک بگیرم که ریشه در اصالت ما دارند پس بر حسب فضا و نیاز از سازهای سنتی استفاده کردیم.
- در واقع میتوان گفت به نوعی تلفیق دست زدید، درست است؟
نمیشود نامش را تلفیق گذاشت چون این سبک از قوانین و قواعد خاص خود پیروی میکند. در واقع ما بر حسب علایقمان دست به چنین کاری زدیم تا فقط فضای کار ایرانیتر شود. حتی علاقمند بودم که از سازهای دیگر ایرانی نیز استفاده کنیم اما از آنجایی که معتقدم هر چیز باید در جای درستش استفاده شود تا زیبا جلوه کند، فضای هیچ ترانهای را چنان مناسب با این علاقهام ندیدیم. این سازها صرفا در جهت زیباتر شدن موزیک بودهاند نه اینکه خللی در روند آن ایجاد کنند. در واقع هر چه هست در بطن کار اتفاق افتاده است.
- وقتی روی استیج برنامه اجرا میکنید و یک ساز سنتی شروع به نواختن در یک ترانه پاپ میکند، مردم چه عکسالعملی نشان میدهند؟
غالبا تشویق میکنند و گاهی هم از شدت شوق فریاد میکشند مخصوصا اگر سلونوازی باشد تا بدینترتیب احساسات خود را برور دهند. نمیشود منکر این شد که مردم موسیقی اصیل ایرانی را دوست دارند و به آن علاقمندند زیرا نوا و صدای این سازها با اصالت ما درآمیخته است و همگی با آنها خو گرفتهایم. گرچه در حال حاضر دستاندرکاران این هنر با تعصبات خود تلاشی در ایجاد تنوع در آن نکرده و مردم را از شنیدن این نوع موسیقی دلزده کردهاند اما این دلیل نمیشود که علاقه مردم به صدای سازهای ایرانی تغییر کرده باشد.
- شاید به علت وجود همین تعصبات، اهالی موسیقی سنتی با آوردن این سازها در موسیقی پاپ مخالفند!
متاسفانه هر چقدر ما موسیقی سنتی و دستاندرکاران آنرا دوست داریم، اکثر آنها نه تنها علاقهای به آثار ما پاپخوانها ندارند بلکه گاهی مغرضانه نیز نقدمان میکنند. البته ناگفته نماند چون آنها پروسه دقیقی برای خواندن طی میکنند نسبت به غالب ما از قابلیتهای بیشتری برای اجرا برخوردارند و ریشهای این هنر را دنبال مینمایند و باید به ایشان حق داد که به نقادی از موسیقی پاپ بپردارند. با این همه، ساز یعنی یک صدای دلنشین و باید اجازه داد هر کس بر حسب نیاز از هر صدایی که لازم بود بهره بگیرد تا اثری که تولید میکند زیباتر به گوش شنونده برسد و زیبا نیست که بین صداها مرز بکشیم و از آنها قالبهای مختلف بیافرینیم.
- از این بحث کمی فاصله بگیریم و بفرمایید شما که ترانهسرا هستید، چرا ترانههای آلبومتان را به جزء قطعه «پریزاد» خودتان نسرودید؟
من به شخصه وقتی روی لیبل یک آلبوم نام یک نفر را به عنوان خواننده، آهنگساز, ترانهسرا و . . . میبینیم ناخودآگاه نسبت به آن حس دافعه پیدا کرده و فکر میکنم بسیاری از مخاطبین نیز مانند من باشند. البته هستند کسانی که استعداد خود را در عرصههای مختلف اثبات کردهاند هرچند که آنها نیز به نوعی این دوره را پشت سر گذاشتهاند اما خوانندهای که قرار است خود را با آلبوم اول معرفی کند بهتر است تمام این مسائل را در نظر بگیرد. ترجیح میدهم تا زمانی که خود را آنطور که شایسته است به اثبات نرساندهام، سرودههایم را به دیگران واگذار کنم و از احساس دیگران برای آثار خودم استفاده کنم چون این میتواند نگاه و حسی تازه را در آثارم متولد کند. به قول نیما یوشیج: «هم شعر گفتن استعداد میخواهد و هم شعر فهمیدن».
- اگر کسی به شما مراجعه کند و فقط ترانه بخواهد، سرودهای دارید به ایشان واگذار کنید؟
نه! چون تمام ترانههایم را همزمان با ملودی میسرایم و مجموعهای ندارم که بتوانند از بین آن یکی را انتخاب کنند. هر چه هست شعر و ملودی با هم است. البته گاهی بر اساس خواستهشان و آن سوژهای که در ذهن خواننده است، ترانه میگویم اما اینکه به صورت حرفهای صرفا ترانه بگویم، نه! تا به حال شرایط به این نحو نبوده است.
- اصلیترین فاکتوری که باعث میشود وقت خواندن سروده دیگران برای اجرا جذب آن شوید، چیست؟
مثبت بودن ترانه به شدت منرا مجذوب خود میکند. اجرای ترانههایی که نگاهشان کاملا منفی است را اصلا نمیپسندم و ترجیح میدهم لااقل از سرودههایی استفاده کنم که کلامی دو پهلو دارند و پلی مابین نفرت و عشق هستند. برای آلبوم «نفس» گاهی اوقات ترانهای میسرودم و در نهایت احساس میکردم حس مردانهام در آن غالب شده است اما ترانههای مثبت تفکری میطلبند که در آن نشانهای بر از خود گذشتگی، ایثار و زیبا دیدن مشاهده شود و شاید به همین خاطر است که این نوع ترانه ها را خانمها بهتر میسرایند چون این دو خصوصیت به نوعی در ذاتشان است. به همین خاطر با دادن برخی سوژهها و ملودی، از خانم مریم قویدل که در این اثر با من همکاری داشتند، میخواستم که ترانه را بسرایند. در کل اکثر ترانههای آلبوم روی ملودی سروده شدهاند.
- تصور می کنید وقتی یک ترانه و ملودی همزمان با هم متولد میشوند نتیجه حاصله بهتر است یا اینکه اول ترانه سروده شود و سپس روی آن ملودی قرار بگیرد؟
نمیشود دقیقا گفت کدام بهتر میشود چون هر دو از هم متفاوت هستند. مهم این است که ملودی و ترانه به جای اینکه فدای یکدیگر شوند در کنار هم به طور درست و منطقی قرار بگیرند. گاهی اوقات نباید درگیر ریتم شد و باید فقط به حس درونی و زیبا انتقال دادن آن فکر کرد. همه اینها در حین تولد یک ترانه رخ میدهد و تنها باید اجازه داد این رخداد به بهترین نحو حاصل شود.
- از بین تمام ابیاتی که در آلبومتان اجرا کردهاید، کدامیک حرف دلتان است؟
حرف دل من را میتوان جزء آثار احسان خواجهامیری شنید و فکر میکنم او تمام گفته و ناگفتهها را تمام کرد وقتی خواند: «همه دنیا بخواد و تو بگی نه/ نخواد و تو بگی آره، تمومه . . . همینکه اول و آخر تو هستی/ به محتاج تو محتاجی حرومه»
- یعنی در آلبوم «نفس» هیچ بیتی حتی بخشی از حرفهای دل شما نیست؟
البته که چنین است که اگر این گونه نبود نمیتوانستم با آنها ارتباط حسی برقرار کرده و اجرایشان کنم. شاید باید این طور پاسخ دهم که حرف دلم را آنجا گفتم که خواندم:
نفسم دست خودم نیست / نفسم دست چشاته
بذار با تو باشه بازم / اونکه بیتابه نگاته
- با سپاس از اینکه با ما همراه بودید و حرف آخر . . .
خدا به زمان احتیاج ندارد، هرگز دیر نمیکنم! / فلورانس شین
- گفتوگو: لیا شیرازی/ مجله موسیقی ملودی